محرم که می آمد همه ی اهالی خانه ارادت خود را به اباعیدالله نشان می دادند ، پسر تبل و زنجیر عزاداری اش را از زیرزمین بیرون می آورد ، پدر شال عزا دور گردن می انداخت ، مادر لباس های سیاه را می شست و اتو میزد و روسری مشکی گلدارش را آماده می کرد ، اما دخترک امسال جور دیگری بود دلش می خواست با رقیه خانم هم دل باشد ، گوشواره های کوچکش را در آورد و در صندوق چه روی تاقچه گذاشت ، روز سوم محرم وقتی که مادر درب صندوقچه را باز کرد با دیدن گوشواره ها اشک چشمم جاری شد و دخترش رقیه را  در آغوش گرفت .
| 
 
							[چهارشنبه 1404-05-01] [ 09:50:00 ب.ظ ] 
		 | 
		


 اذان صبح: 
 طلوع آفتاب: 
 اذان ظهر: 
 غروب آفتاب: 
 اذان مغرب: 
 نیمه شب شرعی: 